مدیریت بدون زور و اجبار
کیفیت در واقع چیست و مدیران برای دستیابی به آن باید چه کارهایی انجام دهند؟ چگونه میتوان به بازدهی بالا، تولید بهینه و ایجاد محیطی شاداب و صمیمانه دست یافت؟ چطور میشود بدون زور و اجبار، ذهنیت "ما میتوانیم" را بر محیط کار حاکم کرد؟ تئوری انتخاب در حوزه مدیریت منابع را به چه شکل میتوان به کار بست؟
براساس تئوری انتخاب آنچه از ما سر میزند رفتار است و ما هیچ رفتاری را بدون هدف انجام نمیدهیم. تئوری انتخاب به روشنی توضیح میدهد ما انسانها در شرایط گوناگون اعم از زمان تحصیل، حضور در جامعه، محل کار، زندگی خانوادگی و روابط اجتماعی چگونه و چرا رفتار میکنیم. تئوری انتخاب روانشناسی کنترل درونی و روانشناسی مثبتگرا است که در نظر دارد زمینههای آموزش افراد را برای انتخابهای درست بهمنظور ارضای نیازهای خود به شیوه مؤثر و مسئولانه فراهم کند. تئوری انتخاب شالوده و پایه اصلی مدیریت راهبرانه (مدیریت- هدایت) و واقعیتدرمانی است.
کتاب "مدیریت بدون زور و اجبار(تئوری انتخاب در مدیریت منابع انسانی)" نوشته ویلیام گلسر(William Glasser) یک اثر مهم در زمینه مدیریت و روانشناسی است. در این کتاب نحوه بکارگیری تئوری انتخاب به صورت عملیاتی در قلمروی روابط مدیر و کارکنان تشریح شده است. هدف این کار، ترویج روانشناسی "کنترل درونی" و تشویق مدیران به دست برداشتن از روانشناسی "سنتی کنترل بیرونی" است.
ویلیام گلسر، روانپزشک و نویسندهی بسیاری از کتاب های تأثیرگذار دربارهی سلامت روانی، مشاوره، بهبود مدارس و بسیاری از موضوعات مربوط به سلامت عقل است. گلاسر گسترش دهنده نظریات دمینگ در زمینه واقعیت درمانی و تئوری انتخاب محسوب میشود. نوآوریهای گلسر، انتخاب و مسئولیتپذیری شخصی و دگرگونی شخصیت را مدنظر قرار میدهد.
محور اصلی کتاب "مدیریت بدون زور و اجبار" بر این نظر استوار است که انسانها در بهترین حالت میتوانند رفتارهای خودشان را کنترل کنند و نمیتوانند به طور مستقیم رفتار دیگران را تحت کنترل داشته باشند. گلسر معتقد است که تمامی رفتارهای ما هدفمند هستند. هدف کوچکترین تا بزرگترین رفتارهای ما ارضای پنج نیاز اساسی ماست: نیاز به عشق و تعلق خاطر(Love and Belonging)؛ نیاز به آزادی(Freedom)؛ نیاز به پیشرفت و قدرت(Power)؛ نیاز به تفریح(Fun)؛ نیاز به زنده ماندن و بقا(Survival)
موضوعات اصلی کتاب را میتوان در پنج بخش دستهبندی کرد:
- مدیریت بر اساس کنترل درونی:
این کتاب نشان میدهد که چگونه مدیران میتوانند به جای تلاش برای کنترل بیرونی افراد مثل صدور دستورات یا تحمیل قوانین، به آنها کمک کنند تا کنترل درونی خود را بهتر بشناسند و به این طریق، کارایی و انگیزه آنها را افزایش دهند. وی بیان میکند که اعمال فشارهای بیرونی معمولاً منجر به کاهش انگیزه و کارایی میشود و مدیران باید تمرکز خود را بر ایجاد محیطی بگذارند که کارکنان بتوانند نیازهایشان را برآورده سازند.
- رویکردی انسانمحور به مدیریت:
گلسر در این کتاب از مدیران میخواهد تا به جای کنترلگری، به سمت ایجاد روابط مبتنی بر اعتماد و احترام حرکت کنند. او معتقد است که با درک نیازهای اساسی کارکنان و فراهم کردن فضایی که آنها بتوانند این نیازها را ارضا کنند، مدیران میتوانند به نتایج بهتری دست یابند.
- بهبود روابط و ارتباطات در سازمان:
کتاب بر این تاکید دارد که یکی از مهمترین وظایف مدیر، بهبود کیفیت روابط و ارتباطات درون سازمان است. گلسر معتقد است که روابط ناسالم و ارتباطات ضعیف یکی از دلایل اصلی ناکارآمدی در سازمانهاست و استفاده از اصول نظریه کنترل میتواند به بهبود این وضعیت کمک کند.
- افزایش انگیزه و کارایی کارکنان:
یکی از پیامهای مهم کتاب این است که مدیران باید به کارکنان خود آزادی عمل بدهند تا بتوانند نیازهای خود را به شکلی سالم برآورده سازند. از نظر گلسر، دادن اختیار به کارکنان و ایجاد محیطی که در آنها احساس کنترل بر کارهای خود داشته باشند، باعث افزایش انگیزه و در نهایت کارایی بیشتر میشود.
در بخشی از کتاب آمده است: با اینکه مدیران اغلب به این صورت آموزش دیده اند که نباید با کارکنان دوستی کنند، زیرا ممکن است آنان از این دوستی سو استفاده نمایند، ولی بیشتر مدیران دریافته اند اگر رفتاری دوستانه داشته باشند راحت تر می توانند کارکنان را به سخت کوشی و انجام کار با کیفیت بهتر تشویق کنند.
- مدیریت تعارضات:
گلسر به اهمیت مدیریت تعارضات در سازمانها نیز میپردازد. او معتقد است که تعارضات اغلب به دلیل تلاش برای کنترل رفتار دیگران به وجود میآیند و راهحل این است که افراد به جای تلاش برای تغییر رفتار دیگران، بر روی تغییر رفتار خود تمرکز کنند.
برخی از ویژگیهای مدیران راهبر به این شکل در کتاب ترسیم شده است. آنان کارکنان خود را در مباحث جدی در خصوص هزینه و کیفیتی که برای موفقیت سازمانشان ضروری است مشارکت میدهند و البته نه تنها به شکلی فعالانه به حرفهایشان گوش میدهند بلکه آنها را تشویق میکنند تا نظرات، پیشنهادات و انتقادات خود را بدون سانسور ارائه دهند. آنها روش انجام کار را در قالبی شفاف نشان می دهند تا کارکنان به درستی بدانند که انتظار او از آنان چیست. همچنین ارزیابیها را به خود کارکنان محول می کنند و پیوسته به کارکنان یادآور میشوند اساس کیفیت، پیشرفت و بهبود مداوم است و وظیفه اصلی او به عنوان مدیر، تسهیل امور و راهیابی ست و تمام تلاشش را می کند تا محیطی دوستانه به دور از زور، اجبار و خصومت ایجاد کند.
در بخش دیگری از کتاب از قول یک مدیرآمده است: تلاش من بر این است که به همه کارکنان کمک کنم تا مشکلاتی که پیدا میشود را حل کنند ولی در انجام این کار از کسی انتقاد نخواهم کرد و او را تحقیر و تنبیه نمیکنم. همه کارکنان را تشویق میکنم با من و با خودشان چنین رفتاری داشته باشند.
مدیران با پذیرفتن این نظریه و استفاده از راهکاری عملی ارائه شده در این کتاب میتوانند محیط کاری سالمتر و پویاتری را ایجاد کنند. گلسر به مدیران نشان میدهد که میتوانند هم از نظر فردی و هم سازمانی عملکرد بهتری داشته باشند. به طور خاص، او تأکید میکند که استفاده از این رویکرد میتواند به حل بسیاری از مشکلات معمول مدیریتی کمک کند، از جمله کاهش انگیزه کارکنان، نبود اعتماد، و عدم تعهد به اهداف سازمانی.
در پایان به نظر می رسد کتاب مذکور یک راهنمای جامع برای مدیرانی است که میخواهند با رویکردی انسانیتر و روانشناختیتر به مدیریت بپردازند. گلسر در این کتاب به جای تاکید بر قدرت و کنترل بیرونی، به مدیران پیشنهاد میدهد که از اصول کنترل درونی استفاده کنند تا هم کارکنان رضایت بیشتری داشته باشند و هم سازمان به نتایج بهتری دست یابد.
این کتاب برای مدیران، رهبران سازمانی و هر کسی که به دنبال بهبود روابط در محیط کاری و افزایش کارایی است، میتواند بسیار مفید باشد.